پادشاه ممالک خطیم/صفحه مشق ما قلمرو ماست
پادشاه ممالک خطیم/صفحه مشق ما قلمرو ماست
موضوعات وبلاگ : هنری/حقوقی/روابط عمومی/طنز و حکایات عبرت آموز
نوشته شده در تاريخ شنبه 7 اسفند 1389برچسب:, توسط محمد قنواتی |
چهارصدسال پیش در زمان شاه عباس صفوی هنر مندی به شهر اصفهان آمد و به جهت معرفی خود نامه ای به شاه نوشت ، شاه هنر دوست و هنر شناس صفوی، که از خط بسیار زیبای او به وجد آمده بود وی را به دربار خواند و تکریم نمود و دیری نگذشت که آوازه ی این نابغه ی خوشنویسی در پایتخت پیچید و کم کم نامش در سایر بلاد اسلامی بر سر زبانها افتاد ، آنچنان که روایت شده خطش را با طلا معاوضه میکردند. وی در دربار گورکانیان هند و پادشاهان عثمانی از جایگاه رفیعی برخوردار بود .روایت شده ایشان از ثروتمند ترین مردان ایران بشمار میرفته چنانکه بعد از وفاتش وزیر وقت قادر به خریداری خانه اش نبود.

میرعماد حسنی قزوینی (۱۵۵۴-۱۶۱۵ میلادی/ ۹۶۱-۱۰۲۴ ه‍.ق) خوشنویس بزرگ و پرآوازه و از سرشناس ترین هنرمندان هنر خوشنویسی ایرانی و بزرگترین نستعلیق نویس است. میرعماد خود را از سادات حسنی می‌دانست و از این رو رقمِ یا امضایش اغلب «میرعماد الحسنی» بود.
 
تولدش سال ۹۶۱ در قزوین و مرگش ۱۰۲۴ بوده از خاندان بزرگ سیفی قزوین بود که نامش را به روایتی «محمد» گذاردند که بعدها به «عمادالملک» و «میرعماد» مشهور شد و شهرت وی سراسر ممالک گیتی را فراگرفت. نسبت او چنانکه در دست‌نویس‌هایش مشاهده می‌شود از سادات بلند مرتبه حسنی بوده و جد او از کاتبان و کتابداران دوره صفوی در قزوین بوده است.
 
در کودکی، در قزوین به تحصیل علوم و مبانی خوشنویسی در نزد استادانی چون عیسی رنگ کار و مالک دیلمی پرداخت و در جوانی برای تکمیل هنر خود به تبریز مسافرت کرد و از تعلیمات استاد مشهور زمان ملاّ محمد حسین تبریزی بهره گرفت. می‌گویند میرعماد روزی قطعه‌ای از خط خود را به ملا محمدحسین تبریزی نشان داد؛ استاد فرمود: "اگر چنین توانی نوشت بنویس وگرنه قلم فرو گذار." میر گفت: "خود نوشته‌ام". استاد روی او را بوسید و خط او را روی چشم گذارد و فرمود: "امروز استاد خوشنویسان هستی" و او را از شاگردی بی‌نیاز دانست.
 
میرعماد مدتها از روی آثار استادان دیگری همچون بابا شاه اصفهانی و سلطانعلی مشهدی بخصوص میر علی هروی مشق کرد و از میان هزاران خوشنویس که در مدت شش قرن قبل از وی خودنمائی کرده‌اند سرآمد همه شد و حدّ این هنر را به سر حد اعجاز و کمال آن رسانید و در این هنر به جائی رسید که رونق دیگر استادان را شکست.
 
میرعماد از تبریز به عثمانی و حجاز رفت و سپس به ایران بازگشت. مدتی در خراسان و هرات به کاتبان کتابخانهٔ فرهاد خان قرامانلو، از امرای لشگریان شاه عباس، پیوست. پس از قتل فرهاد خان به قزوین آمد و در ۱۰۰۸ قمری به اصفهان رفت. شاه عباس دوازده سال بود که بر تخت نشسته بود و صفویه در اوج قدرت و شوکت به سر می‌برد. از این رو، هنرمندان و صنعتگران راهی اصفهان می‌شدند تا از نظر مادی و معنوی ترقی کنند. میرعماد نیز عریضه‌ای به نستعلیق در مدح شاه نوشت و برای او فرستاد. شاه را خوش آمد و او را به دربار فرا خواند.
 
میر با توجه به‌اسامی شهرها که در قطعات و کتابهایی که نوشته آورده است و سندهای قدیمی، او به ‏حلب، دمشق، عثمانی و حجاز مسافرت کرده و احتمالاً به زیارت مکه معظمه نیز نائل شده‌است و در داخل ایران به اصفهان، قزوین، سمنان، دامغان، طبرستان و خراسان سفر نموده است‏. میرعماد تغییراتی در قواعد نستعلیق به‌وجود آورد. خط او به حدی متعالی شد که گفته می‌شود هنوز نظیری برایش سراغ نکرده‌اند. او شانزده سال در اصفهان اقامت کرد. شاگردان بسیاری را آموزش داد و آثار فراوانی از خود به جا گذاشت.
 
میرعماد از مقربان بارگاه شاه عباس بود و همین مسئله ، حسادت کسانی را برانگیخت. از جمله علیرضا عباسی به بدگویی از میرعماد نزد شاه پرداخت و او را سنی مذهب معرفی کرد. میرعماد از چشم شاه افتاد و روز به روز با نیش و کنایهٔ بیشتری با شاه سخن گفت. خشم شاه عباس روزبه‌روز از کنایه‌های میرعماد و سعایت عباسی بیشتر شد و سرانجام مقصود بیک قزوینی، رئیس ایل شاهسون قزوین را بر آن داشت که به معاونت اراذل و اوباش بر سرش بریزند و در تاریکی شب، هنگامی که میر به حمام می‌رفت. او را بکشند. گفته می‌‍شود از آن‌جایی که میر مورد غضب شاه بود تا چند روزی کسی جرئت نداشت جنازه اش را جمع کند و به خاک بسپارد. سرانجام ابوتراب خطاط اصفهانی که از شاگردانش بود چنین کرد.
 
البته به دلایل مختلف از جمله هنردوستی شاه عباس و بلندطبعی علیرضا عباسی دخالت او در قتل میر را یک ‏افسانه بزرگ ساختگی دانسته‌اند که در هیچ یک از منابع قدیمی اشاره و ثبت نگشته‌است. وقتی خبر قتل میر به جهان منتشر شد موجب تاسف و تأثر هنرشناسان گردید. جهانگیر پادشاه هند نامه‌ای به شاه عباس نوشت که چرا میرعماد را به من ندادی که در مقابل، به وزنش جواهر بدهم. مرگ میر به سال ۱۰۲۴ در شصت و سه سالگی زندگی‌اش اتفاق افتاد و مزار او اکنون در اصفهان است.
 
مطالبی که در بالا آورده شده را همه میدانیم؛اما مقصود بنده از آوردن این مطالب،رسیدن و توجه به روایاتی از زندگی میرعماد است که در نزد خوشنویسان جا افتاده و بی آنکه تاملی در اصل و اصالت آن روایتها نمایند آنها را در سخنان و درس هایشان برای شاگردان و مخاطبین خویش بیان مینمایند.

یکی از این روایات که آن را انگیزه ی قتل میر به دست شاه عباس دانسته اند داستان " سفارش شاهنامه ی فردوسی توسط شاه عباس به میر و پرداخت هفتاد تومان وجه رایج مملکت در آن زمان به ایشان است که پس از گذشت یک سال میرعماد تنها هفتاد بیت از ابتدای شاهنامه را نوشته و به شاه داده و در جواب گفته:"وجه سرکار،زیاده بر این کفایت نکرد" و آنگاه که شاه مبلغ پرداختی اش را از میر طلب میکند؛میرعماد ابیات را از هم جدا نموده و هر یک را به مبلغ یک تومان به شاگردانش فروخته و در اندک زمانی مبلغ مذکور جمع آوری و به شاه باز گردانده میشود.نتیجه ی این کار میرعماد،خشم شاه و دستور قتل میر را در پی داشته است."

حدود دو سال پیش جناب آقای سید مجتبی حسینی(مدیر موزه ملک) این روایت را طی سخنرانی که در نمایشگاه آثار موزه بیان کردند،به چالش کشاندند. ایشان فرمودند:"یک تومان، در زمان شاه عباس صفوی معادل خرید یک خانه ی معمولی در پایتخت، که آن زمان شهر اصفهان بوده،میباشد و به مقایسه ی مبلغ مذکور با مبلغ فعلی یک خانع در اصفهان یا تهران پرداختند و تحلیل منطقی و جالبی را ارائه نمودند."

حال به فرض اینکه شاگردان میر  همه از متمکنین بوده و حاضر به پرداخت این مبلغ برای خرید یک بیت میشدند. آیا در همان لحظه مبلغ خرید یک خانه را در جیبشان داشته اند؟!
اگر این روایت حقیقت داشته باشد.چرا تا کنون این هفتادبیت شاهنامه در جایی رویت نشده؟!

چنین مسئله ای که مستقیمآ بین پادشاه مقتدر کشور و پادشاه ممالک خط اتفاق افتاده،چرا در هیچیک از اسناد آن دوره به آن اشاره ای نشده؟!

در اینکه میرعماد انسانی وارسته و هنرمندی بزرگ با روحی بلند بوده شکی نیست.به عنوان مثال زمانی که علیرضا تبریزی تخلص خویش را از شاه عباس میگیرد و خود را "عباسی"می نامد میرعماد در مقابل خود را "عمادالملک" می نامد و این حرکت میر بیانگر این مطلب است که وی با هوش و ذکاوت فراوان به این نکته ی مهم که: "حکمرانان ماندگار نیستند."پی برده و خود را به ملت و ملک ایران منتسب مینماید و برای همیشه با همین تخلص کلید جاودانگی خویش را میزند."عماد الملک " یعنی عمادی که به ملت و مملکت و وطن تعلق دارد که همانا ماندگار ترین و جاودانه ترین اصل اساسی یک مملکت است،نه حاکمانی که مدتی بر مملکت زمامداری میکنند و میروند.میرعماد با این انتخاب نشان میدهد که تاریخ گذشته بر جهان خویش را به خوبی میداند و میشناسد.چنین شخصی با چنین تفکرات و روحیاتی مطمئنآ مورد توجه ویژه مردم زمان خویش بوده است وطبیعی است از فرط محبوبیتی که در بین مردم داشته داستانهایی بعضآ غیر منطقی در اطراف زندگانی ایشان شکل گرفته که در مورد واقعیت برخی از آنها میبایست به دیده ی تردید نگریست زیرا لطماتی که این روایات و داستانهای غیر منطقی به جایگاه هنری میر آنهم در جهان منطقی کنونی وارد میکنند میتواند بسیار بیشتر از کرامات بخشیدن به وی باشد.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: